چهار شنبه سوری
پسرم برای اولین بار آتیشرو دیده بود چشم ازش برنمی داشت و با هر بار ترکیدن سیگارت اول بغض میکردو به من نگاه میکرد یهو میزد زیر گریه بخاطر همین چند دقیقه بیشتر تو مراسم چهار شنبه سوری حضور نداشت ولی تمام اینا براش جالب بود معلوم بود از آتیش خوشش اومده. ...
نویسنده :
ماماني
1:28
شکار لحظه ها
بدون عنوان
بدون عنوان
تولد علی
بدون عنوان
بدون عنوان
شب تولد مامان
خرید از هایپر می
دیروز بعد از برگشت خونه خاله مصی به اتفاق خانواده دایی فتح الله پسرم رفتیم فروشگاه هایپر می آقا مهراد اوایل خرید آروم بود از اونجایی که پستونک آقا در دسترس نبود و به شدت خوابش میومد همش بهونه میگرفت بخاطر همین مجبور شدیم بعد از خوردن شام که جای همتون خالی زودتر برگردیم. ...
نویسنده :
ماماني
16:04